سفر به سرزمین پدری 2
قبل از رفتن به مسافرت اون هم سرزمین پدری یعنی آمل خیلی خوشبین نبودم که بهمون خوش بگذره اما انتظار این همه سختی را هم نداشتم تا به الان که حدود 11 سال از ازدواجم میگذره هیچ وقت در سفر به شمال سختی نکشیده بودم و بر عکس همیشه این سفر برام پر از خاطره ها و خوش گذرونی های دلنشین بود . اما این مرتبه تمام روزهای اونجا بودن سخت و توام با خستگی بود . هم ما زمان بدی را برای سفر انتخاب کرده بودیم . فصل سرد همراه با باد هایی که ما تا به حال تجربه اش نکرده بودیم و یک هفته ندیدن خورشید برای ما که دیدن هر روزه خورشید و گرمایش برامون عادت شده و هم مراسم های مربوط به عزاداری عاشورا و مراسم های نذری که فامیل پدری داشت...