الیساجونمالیساجونم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
هلیا عسلمهلیا عسلم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

فرشته ها

سفر به سرزمین پدری 2

قبل از رفتن به مسافرت اون هم سرزمین پدری یعنی آمل خیلی خوشبین نبودم که بهمون خوش بگذره اما انتظار این همه سختی را هم نداشتم  تا به الان که حدود 11 سال از ازدواجم میگذره هیچ وقت  در سفر به شمال سختی نکشیده بودم  و بر عکس همیشه این سفر برام پر از خاطره ها و خوش گذرونی های دلنشین بود . اما این مرتبه  تمام روزهای اونجا بودن سخت و توام با خستگی بود  . هم ما زمان بدی را برای سفر انتخاب کرده بودیم . فصل سرد  همراه با باد هایی که ما تا به حال تجربه اش نکرده بودیم و  یک هفته ندیدن خورشید برای ما که دیدن هر روزه خورشید و گرمایش برامون عادت شده و هم مراسم های مربوط به عزاداری عاشورا و مراسم های نذری که فامیل پدری داشت...
30 آبان 1392

سفر به سرزمین پدری 1

فردا داریم می رویم سفر قراره برویم به سرزمین پدری  یعنی آمل . من و الیسا خیلی وقته نرفتیم شمال از نوروز سال 91 تا حالا اما خوب فامیل های بابایی در مدت بارداری من اومدند شیراز و ما همه اون ها را دیدیدم. قبل از به دنیا اومدن الیسا هر وقت میرفتیم شمال با عمو سلمان و پسر عمه صابر خیلی تفریح می کردیم و خوش می گذشت وقتی الیسا به دنیا اومد تفریح و گشت و گذار نصف شد و الان با وجود هلیا خانومی فکر کنم اصلا از خونه بیرون نروم بخصوص که هوا هم سرده و نمیشه یه کنار دریای حسابی رفت امیدوارم که صحیحح و سالم برویم و بیاییم و بهمون خوش بگذره   اینم اخرین عکس های قبل از سفر مرکز خرید ستاره که جایگاه همیشگی الیساست پاتریک که الیسا...
16 آبان 1392

12 ابان و 4 ماهگی هلیا

هلیا عسل امروز 4 ماهه شد سال قبل دقیقا  در همین روز که قصد سفر به جنوب را داشتیم  بی بی چک + شد و ما متوجه وجود نازنین یک فرشته اسمونی دیگه توی دلم شدیم  یاد پارسال این موقع ها بخیر چه حال و هوای خوبی داشتیم با دوستان اینترنتی که به قوه اللهی  همشون الان نی نی های نازشون را در کنار خودشون دارند و به یمن این نی نی های آسمونی دوستیهامون  کلی قوت گرفته  و توی کل ایران واسه خودمون کلی خواهر پیدا کردیم هلیا امروز واکسن 4 ماهگی ات را زدی و بعدش هم قطره استامنوفن و تب و.... که البته خدا را شکر تا الان تب نداری  و حال عمومی ات خوبه وزن 7 کیلو  گرم  و قد67 سانتی متر  و دور سر 41 سانتی متر ا...
12 آبان 1392

اندر حکایت شنگول و منگول

از وقتی هلیا به دنیا اومده  الیسا خانومی هر شب با خوندن قصه می خوابه و همینجوری  توی تختش  نمی خوابه قصه شنگول و منگول --- قصه خاله سوسکه --- قصه کدو کدوی قلقله زن و....  البته همه این داستان ها با تحریفی اساسی  گفته میشود مثلا توی قصه خاله سوسکه نهایتا خاله سوسکه با هیچ کدوم ازدواج نمیکنه و به پدرش می گه من باید درس بخونم تا بروم سر کار و بعد ازدواج کنم   و یا  در قصه  شنگول و منگول  اون ها 4 تا بچه شده اند ( شنگول - منگول - حبه انگور و خواهرشون  )  " در جهت عادی سازی وجود خواهر در زندگی بچه ها "      .توی این داستان هم می خواستم الیسا خانومی بود...
11 آبان 1392

کجاست مادر کجاست گهواره من

دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره من همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست همون جایی که شاهزاده قصه همیشه دختر فقیرو می خواست همون شهری که قد خود من بود از این دنیا ولی خیلی بزرگتر نه ترس سایه بود نه وحشت باد نه من گم می شدم نه یه کبوتر          سال های سال این شعر را شنیده بودم   اما فقط آهنگ موزون این شعر برایم جذابیت داشت  واقعا تا وقتی مادر نشدم و کودکم را در گهواره نخوابانده بودم  و شب تا صبح مکررا برای شیر دادن و آرام کردن دخترکانم از خواب بیدار نشده بودند معنای این شعر زیبا را درک نکرده بودم      ...
5 آبان 1392

تولدت مبارک فرشته کوچک خوشبختی

امروز  آره دقیقا توی همین ساعتی که دارم واست این پست را می گذارم  3 ساله شدی 4 آبان 89 ساعت 9 و 5 دقیقه صبح به دنیا اومدی و چه زود 3 سال از اون روز شیرین گذشت اون روز شیرین که دیدنت باعث شده بود هیچ دردی را حس نکنم  اون روز اونقدر لبخند روی لبم بود که گونه هام درد گرفته بودند اونقدر عرق لذت بودم که حس می کردم  و واقعا این حس را داشتم که همه دنیا از آمدنت مطلع شده اند این حس را داشتم که به دنیا اومدنت واسه همه مردم دنیا مهمه و همه منتظر ظهور آسمونی ات بودند الان هم همین حس را دارم  وقتی با هم خرید می رویم یا توی پارک با کسی صحبت می کنی و اون طرف از حرف زدنت غرق لذت نمیشه تعجب میکنم  که چرا بی تفاوت هست؟ حتی...
5 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فرشته ها می باشد